جدول جو
جدول جو

معنی علی رشتی - جستجوی لغت در جدول جو

علی رشتی
(عَ یِ رَ)
وی خطاط بود و شعر نیز می گفت. او در جوانی به اصفهان بیامد و در خط نستعلیق مهارت یافت و در آنجا مدح منوچهرخان بکرد. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 756 بنقل از المدایح المعتمدیه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ صَ)
سید علی صوتی، یزدی. وی شاعر بود و در موسیقی مهارت داشت و در اواخر عمر از ندیمان شاه سلیمان گشته بود و در سال 1080 هجری قمری درگذشت. او را در حدود سیصد رباعی است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 620 از آتشکدۀ یزدان ص 303)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَقْ قی)
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود
ابن عبدالملک رقی، مکنّی به ابوالحصین. وی قاضی حلب بود و ذکر او در یتیمهالدهرثعالبی آمده است. رجوع به یتیمهالدهر ج 1 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
رشتی، نصرآبادی آرد: میرصفی جوان آراسته در ظاهر و باطن خوش خوی و خوش روی بود. وسعت مشرب او بمرتبه ای بود که برحمت صرف مغرور شده از قهر نظر پوشیده بود. مدتی در اصفهان بود از صحبت او که کمال نمک داشت محظوظ شدیم. از سخنان اوست که ’مهتاب شب چهاردهم طبیعت را می گزد’ شعرش این است:
شستی به بوالهوس نگشادی که بیگمان
از استخوان من چو کمان ناله برنخاست.
خدا نصیب کند آرزو نکرده خصالی
مکرر است وصالی که در خیال درآید.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 199)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ابوالفتح علی بن محمد بستی که شاعر و کاتبی بی نظیر و در صنعت تجنیس او را یدی طولا بوده و ابوعمران موسی بن محمد بن عمران طولقی در مدح ابوالفتح بستی گفته:
اذا قیل ای الارض فی الناس زینه
اجبنا و قلنا ابهج الارض بستها
فلو اننی ادرکت یوماً عمیدها
لزمت یدا لبستی دهراً و بستها.
مؤلف گوید: ابن خلکان در وفیات الاعیان شرحی از نظم و نثر ابوالفتح بستی توصیف و بعضی از آن را ایراد کرده و گوید در اول دیوان نسبت او را اینطور نوشته دیدم: ’انه ابوالفتح علی بن محمد بن الحسین بن یوسف بن محمد بن عبدالعزیز الکاتب الشاعر’. و از مشاهیر ابیات بستی است:
اذا حسست فی لفظی فتورا
وحفظی والبلاغه والبیان
فلا ترتب بفهمی ان رقصی
علی مقدار ایقاع الزمان.
(از مرآت البلدان ج 1: بست).
و رجوع به لباب الالباب و معجم البلدان و الذریعه ج 9 و ریحانه الادب و معجم المطبوعات و یتیمهالدهر ثعالبی ج 4 ص 204 و تاریخ گزیده و تتمۀ صوان الحکمه و اعلام زرکلی و ابوالفتح بستی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن محمد بن حسین بن یوسف بن محمد بن عبدالعزیز بستی مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به نظام الدین، شاعر شهیر قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالفتح بستی و نیز رجوع به علی (ابن محمد بن حسین بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
فقیه و خطاط بود. وی از شاگردان محمود شکری آلوسی و علی آلوسی و عبدالوهاب نائب بوده است. و عهده دارامامت در جامع اصفیه بود و در بعقوبه نیز مدتی به افتاء مشغول شد و در سال 1335 هجری قمری در بغداد درگذشت و در مقبرۀ غزالی دفن شد. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَ)
ابن یحیی بن راشد وشلی زیدی یمنی. فقیه متولد در سال 662 هجری قمری وی در سال 777 هجری قمری در صعده درگذشت. او راست: الزهره علی اللمع. (از معجم المؤلفین از ملحق البدرالطالع زباره ص 183 و تراجم الرجال جنداری ص 25)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هی)
ابن محمد بن عبدالحمید هیتی بغدادی دمشقی صالحی. فقیه بود. اصل وی از عراق است و در سال 812 هجری قمری متولد شد. سپس ساکن دمشق گردید و در سال 900 هجری قمری در صالحیۀ دمشق درگذشت. او راست: فتح الملک العزیز بشرح الوجیز فی الفقه الحنبلی، در پنج مجلد. (از الاعلام زرکلی)
ابن احمد هیتی. از متکلمان بود. او راست: السیف الباتر لرقاب الشیعه و الرافضه الکوافر، که در سال 1025 هجری قمری آن را در قسطنطنیه پایان داد. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ رَ)
ابن هند قرشی. مکنی به ابوالحسن. از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری قمری بود. رجوع به ابوالحسن (علی بن هند...) و نامۀ دانشوران ج 3 ص 34 شود
ابن طاهر بن معوضه بن تاج الدین قرشی اموی. مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن...) شود
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی. مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی. مشهور به قلصادی و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قلصادی شود
ابن داود بن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم...) شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم شود
ابن عبدالکریم بن محمد بن محمد بن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود
ابن عبیدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن معیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. رجوع به علی عامری شود
لغت نامه دهخدا
(ع یِ شَ)
ابن حسین بن سلام شرغی. وی محدث و فقیه و از مردم شرغ بود و از بغوی روایت کرد (شرغ قریه ای است به بخارا). (منتهی الأرب) (از تاج العروس). نام پدر وی در تاج العروس ’حسن’ آمده است. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شُ تَ)
ابن عبدالله ششتری نمیری اندلسی. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و صوفی و حکیم و ادیب و شاعر و نویسندۀ قرن هفتم هجری قمری بودو در سال 668 هجری قمری در دمیاط مصر درگذشت. او راست: 1- دیوان شعر. 2- الرساله العلمیه. 3- الرساله القدسیه فی توحید العامه و الخاصه و المراتب الایمانیه والاسلامیه و الاحسانیه. 4- العروه الوثقی فی بیان السنن و احصاءالعلوم و مایجب علی المسلم أن یمله و یعتقده الی وفاته. 5- المقالید الوجودیه فی أسرار الصوفیه. ششتری منسوب است به قریۀ ششتر از نواحی وادی آش در اندلس. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 135). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: نفح الطیب مقری ج 7 ص 161. لسان المیزان ابن حجر ج 2 ص 240. جامع الکرامات حسن کوهن ص 63. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 510 و ج 2 ص 99 و... فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 1، ص 461. هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 711
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَ تَ)
ابن احمد بن محمدمعصوم بن نظام الدین احمد بن ابراهیم بن سلام الله بن عمادالدین مسعود بن صدرالدین محمد بن استادالبشر غیاث الدین منصور بن صدرالمحققین محمد بن غیاث الدین منصورالکبیر حسینی دشتکی، مشهور به سیدعلی خان و ملقّب به صدرالدین. رجوع به علیخان (ابن احمد بن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ چِ شُ)
خواجه علی چشمی، ، ملقّب به شمس الدین. وی ششمین تن از امرای سربداری بود که از سال 749 تا 753 هجری قمری حکومت می کرد و به فراست و دانایی و کفایت شهره بود. او پس از قتل امیر مسعود رئیس واقعی سربداران به شمار می رفت و در سال 749 هجری قمری خواجه شمس الدین فضل الله زمام امور سربداران را به وی سپرد. خواجه علی چشمی با طغاتیمور صلح کرد و ولایاتی را که امیرمسعود از او گرفته بود به وی مسترد داشت. خواجه شمس الدین عاملی داشت به نام حیدرقصاب که محکوم به پرداخت مبلغی از بابت بقایای خود شد و چون خواجه مبلغ مزبور را به درشتی از وی مطالبه کرد، حیدر به تحریک خواجه یحیی که از مقربان امیر مسعود بود، در سال 753 هجری قمری خواجه شمس الدین را به قتل رسانید. (از تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 473) (طبقات سلاطین اسلام ص 224). و رجوع به معجم الانساب زامباور ص 381 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد رازی، ملقب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن. متکلم و شاعر قرن ششم هجری بود. او راست: 1- دقائق الحقایق. 2- مسائل فی المعدوم والاحوال. 3- مناظرات و نیز اشعاری دارد. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 79. فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 323. تذکرهالمتبحرین ص 489)
ابن بندار رازی حنفی، مکنّی به ابوالقاسم. متوفی در سال 474 هجری قمری او راست: شرح الجامع الصغیر فی الفروع، محمد بن حسن شیبانی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 1 ص 563)
متوفی در سال 686 هجری قمری او راست: تهذیب الاسماء و اللغات. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 92)
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی، مکنّی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن قاسم سعدی حلبی رامی. او راست: التعلیم و الاعلام فی رمی السهام، که آن را برای امیر برسبای چرکسی تألیف کرد. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 425)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
ابن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی الاصل بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به کمال الدین و منعوت به ابن الاخت. وی نحوی و لغوی بود و در سال 328 هجری قمری متولد شد. ابتدا نزد ابوسعید سیرافی تحصیل کرد سپس به شیراز رفت و نزد ابوعلی فارسی تلمذ کرد و مدت بیست سال ملازم وی بود آنگاه به بغداد بازگشت و در دهم محرم سال 420 هجری قمری در آنجا درگذشت. اوراست: 1- البدیع، در نحو. 2- التنبیه علی خطاء ابن جنی فی تفسیر شعر المتنبی. 3- شرح ایضاح ابی علی فارسی، در نحو. 4- شرح البلغه. 5- شرح مختصر جرمی. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 164). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: عیون التواریخ ابن شاکرج 13 ص 111. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 287. الوافی صفدی ج 12 ص 134. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 433. معجم الادباءیاقوت ج 14 ص 78. انباءالرواه قفطی ج 2 ص 297. نزههالالبای انباری ص 414. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 216. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 212. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 172. روضات الجنات خوانساری ص 483. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 686. نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی بن..) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ جَ)
ابن یوسف بن حیدره بن حسن رجبی، ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن. وی طبیب و حکیم و ادیب بود. در سال 583 هجری قمریدر دمشق متولد شد و در سال 667 هجری قمری در همین شهردرگذشت. او راست: 1- حواشی بر شرح ابن ابی صادق بر مسائل حنین. 2- حواشی بر قانون ابن سینا. 3- خلق الانسان و هیئه اعضائه و منفعتها. (از معجم المؤلفین ج 7ص 265). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: الوافی صفدی ج 12 ص 331. عیون الابناء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 195. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 723. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 439. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 711
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
ابن عنتر رشیدی مصری. ادیب و شاعر بود و به سال 1195 هجری قمری در ثغر درگذشت. او راست: موشحات و مقاطیع و دیوان شعر. (از معجم المؤلفین بنقل از عجائب الاثار جبرتی ج 1 ص 68. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 770)
ابن قاسم رشیدی. او راست: کتاب متشابه القرآن. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ ضَ)
ابن هاشم بن علی رضوی موسوی بغدادی نجفی. فقیه بود. در سال 1239 هجری قمری متولد شد و در 1273 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب فی الرهن. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 2 ص 200)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رُ)
ابن حسن رندی (امیرامام جلال الدین...). وی در زمان حملۀ چنگیزخان به بخارا، مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود، و عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا نام وی را آورده است. رجوع به تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 29 شود
ابن محمد بن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ شَ)
دهی است از دهستان نیم بلوک، بخش قاین، شهرستان بیرجند. واقع در 51 هزارگزی شمال باختری قاین. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 11 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات و زعفران است. اهالی بزراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالعزیز بن حسام بن حامد، مشهور به ام ولدزادۀ رومی. وی عهده دار امر قضا در حلب بود و در سال 980 هجری قمری در همین شهردرگذشت. اوراست: 1- رساله الامتحان. 2- الرساله السیفیه. 3- الرساله الشمعیه. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 565. هدیهالعارفین ج 1 ص 748)
مرجوشی. شیمیدان قرن نهم هجری قمری او راست: در الانوار فی اسرار الاحجار. (از معجم المؤلفین از فهرس الخدیویه ج 5 ص 380)
ابن محمد رومی حنفی. مشهور به باشماقچی زاده. رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی...) و پاشمقچی زاده و علی (ابن محمد...) شود
ابن مصطفی بن بیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی. ملقب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود
ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به وصفی. رجوع به علیرضا (ابن حسین...) شود
ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به اولیازاده. رجوع به علیرضا (ابن ابراهیم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن یقظان سبتی. وی طبیب و شاعرو ادیب بود. اصل او از ’سبته’ است و گویند که در سال 544 هجری قمری وارد مصر شد و از آنجا به یمن و سپس به عراق و سایر بلاد سفر کرد. او را قصیده ای درباره جمال الدین محمد اصفهانی وزیر است که قسمتی از آن را قفطی نقل کرده است. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 239)
ابن عبدالله سبتی اندلسی مالکی. مکنی به ابوالحسن. از فقیهان بود و بسال 567 هجری قمری درگذشت. او راست: اللباب فی اصول الفقه. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1542)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ رَ)
نام آن روزپال از تیره روزاسه و قسمت قابل مصرف آن گلبرگ است و مادۀ مؤثرۀ آن تانن و اسانس. موارد استعمال آن گلبرگ تازه، گلاب، گلبرگ خشک و شربت سالسه پاری مرکب است. (کارآموزی داروسازی ص 197)
لغت نامه دهخدا